کد مطلب:90461 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

ریاضت نفس از نظر مولا











مولا در طی نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری و استاندار خویش در بصره، به این نكته اشاره نموده است كه:

«و انما هی نفسی اروضها بالتقوی لیاتی آمنه یوم الخوف الاكبر و تثبت علی جوانب المزلق.»:

من با عامل تقوا نفسم را به ریاضت می كشم، تا در روز خوف عظیم (روز قیامت) در امن و امان باشد و در لغزشگاه آن روز نلغزد.

تحمل رنج و زحمت، در راه تهذیب نفس و كناره گیری از لذائذ جسمانی، به یك معنا و گوشه گیری همراه با عبادت، به معنای دیگر، ریاضتی است كه در وصول به اهداف عالیه ی انسانی، سهم موثر دارد و سرمایه ای است كه سود آن، در عالمی از این عالم، به مراتب وسیعتر عاید خواهد شد.

چشم دوختن به زخارف دنیا و لذائذ ناچیز مادی، بی تردید موجب حرمان از مواهب بزرگ آن روز خواهد بود.

[صفحه 521]

علی علیه السلام طی همین نامه، به پرواپیشگان ریاضت كش و رستگاران آن روز مباركباد می گوید:

«طوبی لنفس ادت الی ربها قرضها و عركت بجنبها بوسها و هجرت فی اللیل غمضها حتی اذا غلب الكری، علیها افترشت ارضها و توسدت كفها، فی معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون.»: خوشا به حال آن كس كه وظیفه ی واجبش را نسبت به پروردگارش ادا كرده، سختی و مشكلات را تحمل نموده، خواب را در شب كنار نهاده، تا آنگاه كه بر او غلبه كند، روی زمین دراز بكشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت كند، در میان گروهی باشد كه از خوف معاد، چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لبهایشان به ذكر پروردگار در حركت است، گناهشان بر اثر استغفار از بین رفته «آنها حزب الله اند، آگاه باشید كه حزب الله رستگارانند».


شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست


با توجه به اصل نامه كه مولا به یكی از استانداران مهم كشور وسیع اسلامی، در زمان حكومت مطلقه اش نوشته، علل توجه به ریاست و قدرت را، بر حسب مجرای طبیعی و كاركرد هر فرد، منهای تقوا را در دید عموم قرار داده و غرورها و خودكامگی ها را كه از پاره ای امور، نشات گرفته و طبیعتا حكام، با آنها سر و كار دارند، بیان می كند، سپس راه و روش پرواپیشگان به طرز جالبی، برای رهروان این راه و شیفتگان صفای باطن، ارائه نموده و نتیجه ی اعمالشان كه «رستگاری» است به آنها ابلاغ می نماید.

آری آن كس كه بر سریر حكمرانی نشسته و بزرگان مملكت، متشكل از

[صفحه 522]

فرماندهان و داوران نیروهای نظامی، تحت فرمان او باشند، سیل خروشان اموال، غنائم و خراج، از بلاد دور و نزدیك كه به مركز حكومت، او سرازیر و توجه عموم مردم به سوی وی جلب شده باشد، لذت امر و نهی از سویی و سركوب دشمنان و رقبای ملك و مملكت از سوی دیگر، پایه ی حكومت او را تحكیم كرده باشد و در عین حال، همه ی این امور را مظاهر فریبنده ی دنیا بداند و خطر آن را به مردم، گوشزد نماید و به امرا و حكام، چه در گذشته و چه آینده هشدار دهد، جز علی بن ابی طالب علیه السلام و رهروان مكتب او در زیر این گنبد نیلگون دیده نشده و نخواهند شد. وی همان است كه دشمنان سرسخت او، علاوه بر دوستان وی، بر این حقیقت كه «عقمت النساء ان یلدن بمثل علی بن ابیطالب» اعتراف نموده اند.

تاریخ، نمونه ی افرادی از این گروه را، بسیار سراغ داده كه به چند مورد از آنان اشاره می گردد. از مالك بن دینار، حكایت كرده اند كه گفت: سالی برای زیارت بیت الله، راهی مكه ی معظمه شدم در بین راه، جوانی را دیدم كه جز ذكر خدا، سخنی بر لب نداشت، شب هنگام كه تاریكی سراسر گیتی را در بر گرفته بود، رو به آسمان نموده و می گفت:

«یا من لا تسره الطاعات و لا تضره المعاصی، هب لی مالا یسرك و اغفرلی ما لا یضرك.»:

ای آنكه طاعات و فرمانبری ها او را خشنود نمی كند و گناهان او را زیان نمی رساند. ای خدای من، ثواب طاعات را به من ببخش و از گناهانم درگذر و مرا مورد غفران و آمرزش قرار ده.

بار دیگر، وی را در ذی الحلیفه (میقات گاه) در حالی كه لباس احرام به تن داشت، دیدم اما خاموش بود، با اینكه مردم تلبیه می گفتند! این سكوت و خموشی او مرا به شگفت انداخت، به او نزدیك شدم و با خود گفتم: این جوان گویا از احكام احرام آگاهی ندارد؟ وگرنه چرا این واجب فوری را، ترك نموده و احرامش را ناتمام گذارده

[صفحه 523]

است! خوب است او را به تلبیه گفتن، توجه دهم، از اینرو به او گفتم: چرا تلبیه نمی گویی؟ گفت: یا شیخ، با گناهان و جرائمی كه دارم، تلبیه گفتن چه سود! به خدا سوگند، می ترسم لبیك گویم و مولایم بگوید: لالبیك (رستگاری از تو دور) سخنت را نمی شنوم و با دید رحمت بر تو و نگاه نمی كنم، گفتم: جوان این را مگوی كه خداوند حلیم است و رحمت او بر غضبش، سبقت گرفته است و در وقت بخشایش و رحمت، كسی را طرد نكرده و بنده اش را به عذاب وعید نمی دهد و عفو او بر انتقامش سبقت گرفته است، با شنیدن این سخنان، چهره اش به امید رحمت خدا شكفته شده، گفت: ای پیر طریقت، در این حال كه با سخنانت امیدوارم نمودی، تلبیه خواهم گفت و ناگهان روی زمین خوابید و نیمه ی صورت را به خاك نهاده و سنگی را به نیمه ی دیگر گذارد و سیل اشكش، جاری شده و گفت: پروردگارا لبیك: «قد خضعت لك و هذا مصرعی بین یدیك»: ای خدای من! با پای خود، به قربانگاه عاشقانت آمده ام و با زبان عجز می گویم: این بنده ی ناتوان و این بار سنگین گناه و تو ای خدای مهربان و بخشش بی كرانت سپس لحظاتی به گناهان خود اعتراف نموده و آمرزش خواست و پس از آن برخاست و رفت، بار سوم او را در منی و در روز عید قربان دیدم كه می گفت: ای خدای من امروز حاجیان، قربانی را به درگاهت تقدیم نموده و با این عمل، به تو تقرب می جویند، خدایا این بنده ی ذلیل، جز جان ناقابلش، قربانی ندارد، تا به تو تقرب جوید، اكنون این جان ناقابل را، عرضه می دارم و به درگاهت تقرب می جویم الها این قربانی ناچیز را قبول فرما.

سخن گفتن همان و جان را به جان آفرین تسلیم نمودن همان، به نزد او آمدم و دیدم از جهان رخت بربسته و به لقاء الهی پیوسته است، رحمه الله علیه.

آری

[صفحه 524]

روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم


ز كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به كجا می روم آخر ننمایی وطنم


من به خود نامدم اینجا كه به خود باز روم
آنكه آورد مرا باز برد در وطنم


مرغ باغ ملكوتم نیم از عالم خاك
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم


حاصل آنكه پرواپیشگان، با اجتماع نقشی و با خود نقش دیگری دارند. آنان هواهای نفسانی را سركوب و عوامل ایذایی دیگران را از خود رانده اند و در جهت حفظ موازنه ی اجتماعی و احترام به حقوق آحاد اجتماع از سویی و به خود رسیدن آن «خودی» كه در سیر تكامل قرار گرفته، تا به اهداف عالیه ی انسانی راه یابد، از سوی دیگر، برنامه ی حتمی الوقوع و لازم الاجرای آنان خواهد بود.

[صفحه 525]


صفحه 521، 522، 523، 524، 525.